باران عزیزم
و من هر روز از خودم ميپرسم؟!!
اينها که ميگويند نوشته هايم زيباست !...
اگر ..
چشمهاي تو را مي ديدند !
چه مي گفتند !!؟؟

+ نوشته شده در شنبه 7 تير 1398برچسب:,ساعت 11:13 توسط ابراهیم فاطمی |



وقتی شکسته اطلسی
وقتی گرفته آسمون
وقتی که تنهایی شده تنها شریک خونمون

وقتی نگاه روشنت حالا غریبه با چشام
دیگه نه اسمت یادمه نه دیگه عشقت رو می خوام

می ترسه بی تو گم شدن
بی رده پا و بی نشون
باید گذشت از باورت
باید رها شد نیمه جون
میترسه تنهایی و غم
باید تو رویا ها نشتست
باید به روی عاشقی چشم های دلتنگی و بست!

محرم نبودی ابرکم هُرم نفس های من و
همراه دلتنگی شدن هم بغض عاشق بودن و
محرم نبودی تا بگم مرد تنها که رسید
هم رنگ چشمات و گرفت هم یاس رویاهامو چید!

+ نوشته شده در دو شنبه 26 آبان 1393برچسب:,ساعت 20:30 توسط ابراهیم فاطمی |



کسی که چیزی نگفت وقتی میرفتی بی خبر
وقتی نامتو میذاشتی واسه من کنار در
کسی که حرفی نزد نگفت بهت نرو بمون
کسی نگفت بری دیگه تمومه عشقمون
حالا اومدی دوباره بعد یه خواب بلند
اما حیف که ریشه های عشقتو زمونه کند
حالا اومدی ولی دیره واسه یکی شدن
جای خالیتو گرفته بغض حسرت پیش من
هیچ کسی حرفی نزد یادت میاد چه ساده بود
تو سوار آرزوهات عشق من پیاده بود
ابر دلتنگی نبارید آسمون گریه نکرد
گم نشد ستاره ای حتی تو خواب شهر سرد
حالا اومدی دوباره بعد یه خواب بلند
اما حیف که ریشه های عشقتو زمونه کند
حالا اومدی ولی دیره واسه یکی شدن
جای خالیتو گرفته بغض حسرت پیش من

+ نوشته شده در دو شنبه 26 آبان 1393برچسب:,ساعت 19:55 توسط ابراهیم فاطمی |





تو که از اولشم جای من یکی دیگه توی قلبت بود
نگو به من که تو هر کاری کردی درسته نگو حقت بود
تو که از اسمم و عشقم و حسم و قلبم دلتو کندی
به چشای من ساده ی بی کس ِ تنها داری می خندی

همیشه دروغ می گفتی واسه من می میری
بگو عاشقم نبودی تو که داری میری
بخدا همش دروغه که منو دوس داری ، بگو دوسم داری
تو که روی قلب من اینجوری پا می ذاری ، بگو بگو بگو
بگو این دروغ دوس داشتنیو این بارم
باز بگو بی تو می میرم بگو دوسِت دارم
من که این همه دروغ تو رو باور کردم ، بگو دوسم داری
یه دفه دیگه بگو ، بگو که بر می گردم

+ نوشته شده در دو شنبه 26 آبان 1393برچسب:,ساعت 19:52 توسط ابراهیم فاطمی |



....خدایا کفر نمی گویم.....پریشانم.....چه می خواهی تو از جانم؟!

مرا بی انکه خود خواهم اسیر زندگی کردی

خداوندا اگر روزی زمین ایی لباس فقر پوشی غرورت رابرای تکه نانی

به زیر پای نامردان بیندازی...وشب اهسته و خسته،تهی دست وزبان

بسته بسوی خانه باز ایی زمین و اسمان را کفر میگویی     نمی گویی....؟!

 

+ نوشته شده در سه شنبه 10 تير 1393برچسب:,ساعت 19:14 توسط ابراهیم فاطمی |



ﺑﻪ ﺳﻼ‌ﻣﺘﯽ ﺩﻟــــــﻢ ...
ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺩﻝ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ...
ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ...
ﺭﻭﺣﺶ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻢ ...
ﺧﺒـــــــــــــﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ....

+ نوشته شده در سه شنبه 10 تير 1393برچسب:,ساعت 19:10 توسط ابراهیم فاطمی |



اینجا که منم ،

جهنـــمه .. !

آنجا که توئی ،

بهشته.. !

به هم رسیدنمان ،

چه قیامـــتـــی میشــود !!

+ نوشته شده در سه شنبه 10 تير 1393برچسب:,ساعت 9:23 توسط ابراهیم فاطمی |



یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسم و اون خوابه
نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه
یه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دل دیوونه
یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمیخونه
یه روز همینجا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره
گریه می کردم درو که می بست می دوستم که می میرم
اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم
می ترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها
خدایا کمک کن نمی خوام بدونه دارم جون میکنم اینجا
سکوت اتاقو داره می شکنه تیک تاک ساعتِ رو دیوار
دوباره نمیخواد بشه باور من که دیگه نمیاد انگار
یه روز همینجا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره

+ نوشته شده در دو شنبه 9 تير 1393برچسب:,ساعت 18:37 توسط ابراهیم فاطمی |



پر از اشکم ولی میخندم به سختی
به قول فروغ که میگفت:
شهامت میخواهد سردباشی و گرم بخندی!

+ نوشته شده در شنبه 7 تير 1393برچسب:,ساعت 11:26 توسط ابراهیم فاطمی |



خواب دیدم که رویاست ولی رویا نیست

عمر جز حسرت دیروز وفردا نیست

هنر عشق فراموشی عمر است ولی

خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست

ای پریشانی ارام ! کجایی ای مرگ ؟

در پری خونه ما حوصله ی غوفا نیست

ما پلنگیم !مگو لکه ای بر پیراهن ماست

مشکل از اینه توست! خطا از مانیست

خلق در چشم تو دل سنگ ولی ما دلتنگ

«لا الهی» هم اگر امده بی «الا» نیست 

موج شوریده دل اشفته ماه است ولی

ماه را طاقت اشفتگی دریا نیست

برگل فرش, به جان کندن خود فهمیدیم

مرگ هم چاره ی دلتنگی ماهی ها نیست

فاضل نظری

 

 

+ نوشته شده در شنبه 9 شهريور 1392برچسب:,ساعت 18:57 توسط ابراهیم فاطمی |



گاهی اندیشم که شاید سنگ حق دارد؟

باز می گویم :نه!بی شک اتش وباران

من دگر خوابم می اید, خسته ام , پیرم

اه ! کی این خفته یاران را توانم دید بیداران ؟

با دَمِ نمناک سردت, ای نسیم صبح بیداری!

چشم مستان مرا بیدار کن, رفتند هوشیاران

«مهدی اخوان ثالث»

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:,ساعت 17:34 توسط ابراهیم فاطمی |



لحظه دیدار

لحظه دیدار نزدیک است

باز من دیوانه ام, مستم

باز میلرزد , دلم , دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم...

«مهدی اخوان ثالث»

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:,ساعت 17:25 توسط ابراهیم فاطمی |



یارب از دل مشرق نور هدایت کن مرا

از فروغ عشق خورشید قیامت کن مرا

تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند ؟

شسته ور چون گوهر از باران رحمت کن مرا

خانه ارایی نمیاید ز من همچون حباب

موج بی پروای دریای حقیقت کن مرا

استخوانم سرمه شد ار کوچه گردیهای حرص

خانه دار گوشه چشم قناعت کن مرا

«صائب تبریزی»

+ نوشته شده در یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:,ساعت 23:5 توسط ابراهیم فاطمی |



از بس خوابت را دیده ام

دیگر نمی گویـم :" خوابم می آید "

می گویم : " یارم می آید "

... وعده ی ما همان رویای همیشگی ...

 

+ نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت 2:26 توسط ابراهیم فاطمی |



می خواهم گریه کنم!
وقتی که زبانت می گیرد
و مرا- لحظه ای- "شما" خطاب می کنی
"من"فاصله "شما"را با "تو"
چگونه باید پر کنم؟

 
+ نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت 2:9 توسط ابراهیم فاطمی |



     دریاها غرق خشکی خشکیها خیس بارون

  چشمای خیس از اشک اشکای غرق در خون

   طپش طپش های تیغ روی رگای امید

  فصل شکستن دل شروع شک و تردید

 

+ نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت 2:5 توسط ابراهیم فاطمی |



 

 

 
فریادها مرده اند سکوت جاریست
 
 
تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است!
 
 
میگویند خدا تنهاست!
 
 
 اما ما که خدا نیستیم!!
 
چرا از همه تنهاتریم!!!
+ نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:57 توسط ابراهیم فاطمی |



در سکوت شب فریادی زدم که بغض های اسمان

فرو ریخت و باران شد

+ نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:44 توسط ابراهیم فاطمی |



فقط میتونم بگم دوست دارم همین باران

و همیشه به یاد تو هستم

+ نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:39 توسط ابراهیم فاطمی |



 

من که هنوز به عشق تو وفادار هستم

پس اسوده بخواب زیر خاک که این مرد

فقط مرده ای متحرک است زیرا هنگام دفن تو

او هم روحش را با تو دفن کرد ...

+ نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:34 توسط ابراهیم فاطمی |



 

چه بگویم از این دل که بس وایرانه .....

و این ویرانه دل در سکوت شب مرده

+ نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:26 توسط ابراهیم فاطمی |



+ نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:1 توسط ابراهیم فاطمی |



سوختم بــاران بزن شاید تــو خـــاموشم ڪنے
شاید امشب سوزش این زخم هارا ڪم ڪنے
آه بـــاران مـــن ســـراپاے وجــــودم آتـش است
پس بــزن بــاران بزن شــاید تو خـاموشم ڪنے

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 15 خرداد 1392برچسب:,ساعت 2:16 توسط ابراهیم فاطمی |



باران این روزها را دوست دارم
گویی در میان صدای قطره هایش
کسی بر من مژده بخشایش می دهد
شاید هم خیالاتی شده ام
و این فقط اشک حسرت فرشتگان است
که در ماتم انسان نشدنم فرو می ریزند
از مهربانی خدای مهربانم
به دور است نبخشاید
پس ببار باران بخشایش
بر سر تمامی بخشودگان این ماه...

+ نوشته شده در چهار شنبه 15 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:56 توسط ابراهیم فاطمی |



حسن باران این است
که زمینی ست، ولی
آسمانی شده است
و به امداد زمین می آید...

+ نوشته شده در چهار شنبه 15 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:54 توسط ابراهیم فاطمی |



باران از من بی سببب رنجید و رفت / گریه را دید و بر من خندید و رفت
وقت رفتن دیگر از ماندن نگفت / قصه ناگفته ها را نشنید و رفت
تشنه بودم همچو دشتی پر عطش / مثل باران بر تنم بارید و رفت
گل فراوان بود از باغ من / غنچه ای نشکفته را برچید و رفت . . .

+ نوشته شده در چهار شنبه 15 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:53 توسط ابراهیم فاطمی |



تنگــــــــــ هر غروبــــــــــ بارانـــــی
دل مــــن
خســــــــته از کوچه های دلتنگــــــــــی
خیس ِ یاد تــــــــــو
به خانــــــــه بر می گردد
به خانــــــــه
پیش عطر تــــــــــــو
و انتظـــــــــــــار من . . . !

+ نوشته شده در چهار شنبه 15 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:52 توسط ابراهیم فاطمی |



اینجا به سراغ ِمن اگر می آیید ،
با کاسه ی دل ، به شوقِ باران آیـید!
طوری که مبادا تو بیایی با چتــ ــ ـــ ــر ،
زیر آســـــــمان ِ بارانــــــی ِ روح و دل من...

+ نوشته شده در چهار شنبه 15 خرداد 1392برچسب:,ساعت 1:47 توسط ابراهیم فاطمی |



زرد است که لبریز حقایق شده است
تلخ است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است

+ نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:,ساعت 17:11 توسط ابراهیم فاطمی |




 نمی دانم چرا امشب واژه هایم
 
 
 خیس شده اند

 مثل آسمانی که امشب می بارد...

 و اینک باران

 بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
 
 و چشمانم را نوازش می دهد

 تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
 

+ نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:,ساعت 17:1 توسط ابراهیم فاطمی |






صدرا آپ - سرویس خواب - گویا آی تی - تک تمپ - کوه | سوپر من - گرافیک - وبلاگ